کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَاسِدٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حاسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: حُسّاد] hāsed = حسود
-
واژههای همآوا
-
حاسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: حُسّاد] hāsed = حسود
-
جستوجو در متن
-
حساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاسد] [قدیمی] hossād = حاسد
-
خاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خات› (زیستشناسی) [قدیمی] xād = زغن: ◻︎ ای عوض آفتاب روز و شبان تابتاب / تو به مَثَل چون عکاب، حاسد ملعونْت خاد (منوچهری: ۱۷).
-
سماری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] somāri کِشتی؛ جهاز؛ سفینه؛ کشتی کوچک: ◻︎ حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری: ۱۱۲).
-
وسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vas[s]e عصا؛ چوبدستی: ◻︎ به وسه سر بکوب حاسد را / من بکوبم اگر تو را وسه نیست (سوزنی: لغتنامه: وسه).
-
شفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹شغک› [قدیمی] šafak ۱. بیهنر.۲. نادان؛ ابله: ◻︎ پنداشت همی حاسد کاو باز نیاید / بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید (رودکی: ۵۰۰).۳. جلف.
-
باهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاهک› [قدیمی] bāhak ۱. شکنجه؛ آزار: ◻︎دلمان چو آب بادی، تنمان بهار بادی / از بیم چشم حاسد، کش کرده باد باهک (ابوشعیب: شاعران بیدیوان: ۱۶۶).۲. مردمک چشم.