کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حيوانات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) če(a)šte طعمهای که به حیوانات میدهند.
-
سفاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sefād جفتگیری حیوانات.
-
اخته چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹اختاچی، آختاچی، آختهچی› 'axteči کسی که کارش اخته کردن حیوانات است.
-
چارگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقلوبِ چراگاه] [قدیمی] čārgāh جای چریدن حیوانات علفخوار.
-
چرینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] čarine شکمبه؛ شکمبۀ حیوانات نشخوارکننده.
-
پوست کن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pustkan کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات را میکَنَد؛ سلاخ.
-
شکمبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aškombak] ‹اشکمبه، اشکنبه، شکنبه› (زیستشناسی) šekambe معدۀ حیوانات علفخوار.
-
همهمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: همهمَة] hamhame صداهای درهم و برهم از حیوانات یا مردم.
-
دام پروری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dāmparvari ۱. شغل و عمل دامپرور.۲. نگهداری و پرورش حیوانات اهلی.۳. (اسم) محل پرورش حیوانات اهلی.
-
آشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āšgar دباغ؛ کسی که کارش آش دادن و دباغت کردن پوست حیوانات است.
-
چاروادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čārvādār کسی که حیوانات بارکش را میراند یا با آنها باربری میکند؛ چهارپادار.
-
دباغ خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] dabbāqxāne کارگاهی که در آنجا پوست حیوانات را پاک میکنند و پیرایش میدهند.
-
آدم نمایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) 'ādamna(e,o)māyān تیرهای از حیوانات پستاندار از قبیل میمونها که شبیه انسان هستند.
-
ایغری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] [قدیمی] 'e(a)yqari ۱. گُشنی؛ نری.۲. جماع کردن حیوانات.
-
چرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] čareš علف خوردن حیوانات علفخوار در علفزار؛ چرا؛ چریدن.