کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ho[w]le نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن.
-
جستوجو در متن
-
منشفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منشفَة، جمع: مناشف] [قدیمی] menšafe حوله.
-
دوشمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dušmāl دستمال؛ حوله؛ لنگی.
-
روستره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rusetore پارچهای که با آن دست و رو را خشک کنند؛ حوله.
-
دستارچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دستار] [قدیمی] dastārče ۱. دستار کوچک.۲. دستمال.۳. حوله.
-
قطیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَطیفَة، جمع: قَطائف و قُطُف] [قدیمی] qatife ۱. جامه یا پارچۀ پرزدار.۲. حولۀ بزرگ که پس از آبتنی روی دوش میاندازند و بدن را با آن خشک میکند.
-
آبچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābčin ۱. پارچهای که بدن خود را پس از شستوشو با آن خشک کنند؛ حوله.۲. پارچهای که تن مرده را پس از غسل دادن با آن خشک کنند: ◻︎ به پیمان که چیزی نخواهی ز من / ندارم به مرگ آبچین و کفن (فردوسی: ۶/۴۳۱).
-
عرق گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'araqgir ۱. آنکه عرق میوهها و گیاهها را میگیرد؛ عرقکش.۲. پیراهن نازک که زیرپیراهن بر تن میکنند؛ زیرپیراهنی.۳. پارچه یا حولهای که عرق بدن را با آن خشک میکنند.۴. پارچهای که بر پشت اسب در زیر زین میاندازند.