کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] haval نزدیک بودن سیاهی چشم به سمت بینی؛ لوچ بودن چشم؛ لوچی؛ کجبینی.
-
حول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَول، جمع: اَحوال] ho[w]l ۱. = 〈 حولوحوش۲. (حرف اضافه) دربارۀ.۳. (اسم مصدر) قوه؛ قدرت.۴. [قدیمی] سال.〈حولوحوش:۱. [عامیانه] اطراف، جوانب، و پیرامون چیزی یا جایی.۲. [مجاز] دربارۀ.
-
واژههای همآوا
-
هول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اَهوال] ho[w]l خوف؛ هراس؛ ترس؛ بیم.
-
جستوجو در متن
-
حوقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حَوقلَة] [قدیمی] ho[w]qale گفتن «لا حول و لا قُوةَ الا بالله».
-
ژیروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gyroscope] (مکانیک) žiroskop وسیلهای به شکل چرخ یا قرص سنگین و متقارن که میتواند در حول محوری به آزادی بچرخد و در هر امتداد دلخواهی در فضا قرار گیرد و کاربردهای گوناگون علمی و صنعتی دارد؛ چرخشنما.
-
آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āftāp، مقابلِ سایه] 'āftāb ۱. گرمی، روشنایی، و نور خورشید.۲. = خورشید۳. (ورزش) در ژیمناستیک، حرکتی که در آن ورزشکار حول میلۀ بارفیکس، روی دارحلقه، و یا پارالل روبهجلو به چرخش درمیآید.
-
احوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ahvāl ۱. [جمعِ حال] = حال hāl۲. کیفیت حال و وضع کسی یا جایی.۳. اوضاع معیشت؛ کاروبار.۴. وقایع؛ پیشامدها.۵. شرح حال؛ سرگذشت زندگی.۶. [جمعِ حَول] سالها.
-
رباعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: رباعیّ] robā'i ۱. آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد؛ چهارتایی.۲. (اسم) (ادبی) شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن همقافیه و بر وزن «لا حول و لا قوة الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراعها ه...