کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواس(کسی را) پرت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
تشنیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašni' بسیاربدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.
-
تملیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamlik ۱. مالک گردانیدن؛ دارا کردن.۲. کسی را مالک چیزی کردن؛ چیزی را به ملک کسی درآوردن.
-
مقاسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاسَمَة] ‹مقاسمت› [قدیمی] moqāseme ۱. چیزی را با هم قسمت کردن و هر کدام بهرۀ خود را بردن.۲. سوگند یاد کردن برای کسی؛ کسی را سوگند دادن.
-
تحکیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahkim ۱. استوار کردن.۲. [قدیمی] کسی را در کاری یا امری حاکم گردانیدن؛ کسی را فرمانروا کردن و امری را به او واگذار ساختن.
-
اصفاد
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esfād ۱. بند کردن؛ کسی را زندانی کردن.۲. عطا دادن؛ بخشیدن چیزی به کسی.
-
مباثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباثّة] [قدیمی] mobāssat سِر خود را نزد کسی فاش کردن؛ کسی را بر باطن کار خویش آگاه ساختن.
-
جزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] jezāndan ۱. دل کسی را سوزاندن.۲. کسی را آزار و اذیت کردن چنانکه دلسوخته و اندوهگین شود.
-
تعذیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'zib عذاب کردن؛ شکنجه کردن؛ کسی را آزار رساندن.
-
تکدیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] takdir ۱. تیره کردن.۲. کسی را دلتنگ کردن.
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واگذاشتن› vāgozārdan ۱. واگذار کردن؛ تسلیم کردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن.۲. ترک کردن؛ ول کردن.
-
اعیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'yā ۱. مانده کردن؛ خسته کردن؛ درمانده کردن کسی را در کار.۲. دشوار شدن کار بر کسی.۳. مانده شدن.
-
تغلیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqliz ۱. غلیظ کردن.۲. ستبر کردن.۳. [قدیمی] چیزی را بر کسی سخت و درشت کردن.۴. [قدیمی] سخن درشت گفتن به کسی.
-
سراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] sorāq ۱. نشان؛ علامت.۲. نشان پای.۳. پرسش از جا و مکان کسی.〈 به سراغ کسی یا چیزی رفتن: پی او رفتن و آن را جستجو کردن.〈 سراغ گرفتن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی یا چیزی را جستجو کردن و جا و مکان او را از دیگران پرسیدن.
-
استنابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استنبابة] [قدیمی] 'estenābat کسی را نایب کردن.