کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حنجرَة] (زیستشناسی) hanjare عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است؛ نایگلو.
-
جستوجو در متن
-
خشک نای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خشکنا› (زیستشناسی) [قدیمی] xošknāy = حنجره
-
حناجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَنجَرَة] (زیستشناسی) [قدیمی] hanājer = حنجره
-
اپیگلوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: épiglotte] (زیستشناسی) 'epig[e]lot عضوی غضروفی در حلق که هنگام فروبردن غذا حنجره را میپوشاند و مانع ورود غذا به نای میشود.
-
لارنژیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: laryngite] (پزشکی) lāre(a)nžit التهاب حنجره و تارهای صوتی به دلیل عواملی چون گرد و غبار، فریاد بلند، سرما، و رطوبت که باعث گرفتگی صدا میشود.
-
صفاهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی] (موسیقی) [قدیمی] se(a)fāhān = اصفهان: ور پردۀ عشاق صفاهان و حجاز است / از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد (سعدی: ۹۵ حاشیه).
-
دیفتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diphtérie] (پزشکی) difteri بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره میشود. از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتیهای قلبی، کلیوی، و فلج دست و پا را موجب میشود.
-
تیروئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thyroїde] tiro'id ۱. (زیستشناسی) غدهای درونریز در گردن و جلوِ حنجره، تقریباً به شکل H، و به وزن ۲۵ تا ۳۰ گرم که هورمونی به نام تیروکسین را برای تنظیم سوختوساز بدن میسازد.۲. (پزشکی) [عامیانه، مجاز] بیماری غدۀ تیروئید.
-
استخوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: astaxvān] ‹ستخوان› 'osto(e)xān ۱. (زیستشناسی) هریک از قسمتهای سختی که اسکلت مهرهداران را تشکیل میدهد.۲. [مجاز] قدرت؛ محکمی.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] = هسته: ◻︎ گه از نطفهای نیکبختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵: ۷۴۴)، ◻...