کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حمیّة] hamiy[y]at غیرت.
-
حمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حمیة] [قدیمی] hemyat ۱. پرهیز دادن بیمار از آنچه برایش ضرر دارد.۲. (صفت) ویژگی آنچه حفظ و نگهداری شود.
-
واژههای مشابه
-
بی حمیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bihamiy[y]at ۱. بیغیرت؛ بیتعصب.۲. بیمروت.
-
جستوجو در متن
-
رشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aršk, rašk] ‹ارشک› rašk ۱. حسد.۲. [قدیمی] غیرت؛ حمیت.
-
حفیظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفیظَة، جمع: حَفائِظ] [قدیمی] hafize ۱. نگهداری و بازداشت از ناروا.۲. حمیت.۳. غضب؛ خشم.
-
غیرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَیرة] qeyrat ۱. حمیت؛ ناموسپرستی.۲. [قدیمی] رشک.〈 غیرت آوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] حسادت کردن.〈 غیرت بردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. = 〈 غیرت آوردن۲. ناموسپرستی کردن.〈 غیرت داشتن: (مصدر لازم) تعصب و حمیت داشتن؛ حفظ...
-
آزور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āzur = آزوَر: ◻︎ جرعهٴ جام جود اگر بخورم / نکند دُرد منّتم مخمور ـ مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری: ۲۳۸).
-
کلند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ko(a)land ۱. = کلنگ۱: ◻︎ کو حمیت تا ز تیشه وز کلند / این چنین کُه را بهکلی برکنند (مولوی: ۲۴۱).۲. کلون و قفل چوبی پشت در.