کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمله کردن بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمله ور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hamlevar حملهکننده؛ هجومبرنده.
-
جستوجو در متن
-
ناورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nāvard ۱. نبرد؛ جنگ.۲. جولان و گردش گرد یکدیگر: ◻︎ خیالی کرد با خود کاین جوانمرد / که زد بر دور من چون چرخ ناورد (نظامی۱: ۱۴۹).〈 ناورد بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] حمله بردن؛ حمله کردن.〈 ناورد دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی...
-
دستبرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مجاز] dastbord ۱. دزدی.۲. چپاول؛ غارت.۳. [قدیمی] تردستی.۴. [قدیمی] چیرگی.۵. [قدیمی] تصرف.۶. [قدیمی] پیشی و سبق بردن〈 دستبرد از چیزی بردن: [قدیمی، مجاز] بر چیزی پیشی گرفتن: ◻︎ تکاور دستبرد از باد میبرد / زمین را دور چرخ از یاد میبرد...
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...
-
کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kašītan] ke(a)šidan ۱. حمل کردن.۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶).۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو...