کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلوایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلوایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حلوا) [عربی. فارسی] halvāy(')i ۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).۲. آغشته به حلوا.۳. علاقهمند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صف...
-
جستوجو در متن
-
انگبینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'angabine شیرینی یا حلوایی که با عسل درست کنند.
-
جوزینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) [معرب. فارسی] ‹گوزینه› [قدیمی] jo[w]zine حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند.
-
رنگینک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ranginak حلوایی که با آرد گندم، روغن، و خرما تهیّه میشود.
-
آفروشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: awrošak] ‹افروشه› [قدیمی] 'āfruše حلوایی که با آرد و روغن و عسل یا شیره یا شکر بپزند؛ حلوا: ◻︎ این آفروشهای است دو زاغ است خوالگرش / هردو قرین یکدگر و نیک درخورند (ناصرخسرو: ۴۲۴).
-
تباهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تباهجه، تباهه، تواهچه، تواهه› [قدیمی] tabāhče ۱. خوراکی که از گوشت و بادنجان درست کنند؛ بورانی بادنجان.۲. کباب: ◻︎ نه مرد مفتی و قاضی شدم، که دارم دوست / بهین تباهچهای یا لطیف حلوایی (مظهر: لغتنامه: تباهچه).
-
کارگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کارگه› kārgāh ١. کارخانه؛ محل کار؛ جای کار کردن کارگران. ٢. محل انجام کارهای هنری.۳. [مجاز] منسوج؛ پارچه.۴. دار قالی.۵. [قدیمی] دکان: ◻︎ ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲: ۶۷۴).