کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حلواء] halvā ۱. خوراکی که با آرد گندم یا آرد برنج، روغن، شکر، گلاب، و زعفران تهیه میشود.۲. [مجاز] شیرینی.
-
جستوجو در متن
-
کالاشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاشکن› kālāšekan نوعی حلوا.
-
لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lo[w] نوعی حلوا.
-
حلاوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَلواء] [قدیمی] halāvā = حلوا
-
مشخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mošaxte نوعی حلوا.
-
ناطف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nātef نوعی حلوا؛ شکرینه.
-
گولانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گولاج، گلاج، کولانج› [قدیمی] gulān[a]j نوعی حلوا؛ نوعی نان شیرینی.
-
ویلانج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vaylānj ۱. نوعی حلوا.۲. شیرینی.
-
کعب الغزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹کعب غزال› [قدیمی] ka'bolqazāl نوعی حلوا که آن را به شکل جای پای آهو میبرند.
-
پیش پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشپار› [قدیمی] pišpāre نوعی حلوا که از آرد و روغن و شیره درست کنند.
-
خبیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xabis نوعی حلوا که از خرما و روغن تهیه میشد؛ آفروشه؛ افروشه.
-
حلوایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حلوا) [عربی. فارسی] halvāy(')i ۱. حلواپز؛ حلوافروش: ◻︎ تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲: ۶۰۸).۲. آغشته به حلوا.۳. علاقهمند به حلوا: ◻︎ معده حلوایی بُوَد حلوا کشد / معده صف...
-
لابرلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lābarlā ۱. لابهلا؛ تابرتا؛ تودرتو.۲. (اسم) نوعی حلوا یا شیرینی.
-
عصیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصیدَة] [قدیمی] 'aside نوعی خوراکی رقیقی که با آرد، روغن، و شکر تهیه میشود؛ حلوا؛ کاچی.