کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] helm ۱. بردبار شدن.۲. بردباری کردن؛ بردباری؛ شکیبایی؛ صبر.
-
حلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَحلام] [قدیمی] holm آنچه در خواب میبینند؛ رؤیا؛ خواب.
-
جستوجو در متن
-
احلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ahlām ۱. [جمعِ حِلم] = حِلم۲. [جمعِ حُلم] = حُلم
-
تحلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahallom ۱. حلم ورزیدن.۲. به تکلف بردباری کردن.
-
سفیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سِفاه و سُفَهاء] safih ۱. نادان؛ بیخرد.۲. بیحلم.۳. بدخو.
-
خلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xelm ۱. قهر؛ غضب؛ خشم: ◻︎ خلم بهتر از چنین حلم ای خدا / که کند از نور ایمانم جدا (مولوی: ۳۰۰).۲. گِل چسبناک.
-
ظفرانگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] zafar[']angiz ظفرانگیزنده؛ پیروزیآورنده؛ آنچه موجب ظفر شود: ◻︎ تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی: ۱۹۲).