کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلا ل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حرام] (فقه) halāl آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن بهحکم شرع روا باشد؛ روا؛ جایز؛ مباح.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hallāl ۱. گشاینده؛ حلکنندۀ مشکلات.۲. (شیمی) مادهای که مادۀ دیگر را در خود حل میکند، مانند آب و الکل.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] helāl ۱. [جمعِ حُلَّة] = حُلّه۲. [جمعِ حِلَّة] = حِلّه
-
هلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَهِلَّة] (نجوم) helāl ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده میشود؛ ماه نو.〈 هلالاحمر: مؤسسهای خیریه در کشورهای اسلامی، با تٲسیسات امدادی و درمانی که به آسیبدیدگان و زخمیشدگان جنگ و دیگر نیازمندان ...