کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلاوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حلاوة] ha(e)lāvat ۱. دلچسب بودن؛ دلپذیر بودن؛ دلپذیری؛ خوشایندی.٢. شیرین بودن؛ شیرینی.٣. شیرین شدن.
-
جستوجو در متن
-
بسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ببسودن، بساویدن، پسودن› [قدیمی] basudan ۱. دست مالیدن؛ لمس کردن: ◻︎ لعل تو را شبی ببسودم من و هنوز / میلیسم از حلاوت آن گربهوار دست (کمالالدیناسماعیل: مجمعالفرس: بسوده).۲. سودن.۳. سفتن.
-
سرجوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sarjuš ۱. مقداری غذا که از چربی و قسمت مرغوب خوراکی که در دیگ در حال جوشیدن است بردارند: ◻︎ ز هر خوردی که طعم نوش دارد / حلاوت بیشتر سرجوش دارد (نظامی۲: ۱۷۴).۲. خلاصه؛ زبده.