کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاجی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فلخودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فلخیدن، فلخمیدن، فخمیدن، فرخمیدن› [قدیمی] falxudan پنبهدانه را از پنبه جدا کردن؛ حلاجی کردن.
-
بخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واخیدن› [قدیمی] baxidan حلاجی کردن؛ زدن پشم یا پنبه.
-
فاخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واخیدن› [قدیمی] fāxidan ۱. چیدن و برکندن.۲. ازهم جدا کردن.۳. پنبه را از پنبهدانه جدا کردن؛ حلاجی کردن.
-
فرخمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فخمیدن، فلخمیدن، فلخودن، فلخیدن› [قدیمی] farx[a]midan ۱. حلاجی کردن؛ پنبه زدن؛ پنبهدانه را از پنبه جدا کردن.۲. اهتمام و دقت کردن در کار: ◻︎ افسوس نیاید تو را از این کار / بر خویشتن این رازها مَفَرْخم (ناصرخسرو: ۲۷۷).