کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حق الورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حق پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] haqpasand ۱. کاری که خدا ازآن راضی باشد.۲. (صفت فاعلی) کسی که راستی و درستی را میپسندد.
-
حق جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقجوی› haqju جویندۀ حقیقت و راستی؛ آنکه جویای حق و حقیقت است.
-
حق دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqdār ۱. دارای حق؛ کسی که حق با اوست.۲. آنکه چیزی را بهحق متصرف است.
-
حق شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqšenās ۱. خداشناس.۲. کسی که معتقد به حقیقت و راستی است.۳. آنکه حق نعمت یا خدمت و مساعدت کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند: ◻︎ گر انصاف خواهی، سگ حقشناس / به سیرت بِه از مردم ناسپاس (سعدی۱: ۱۲۵).
-
حق شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] haqšenāsi ۱. خداشناسی.۲. شناختن حق نعمت و احسان کسی و قدردانی و شکرگزاری.
-
حق گزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqgozār ۱. کسی که به حق حکم میدهد و بهراستی و حقیقت عمل میکند؛ دادگر.۲. آنکه حق احسان دیگری را ادا میکند.
-
حق گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حقگوی› haqgu گویندۀ حقیقت؛ راستگو.
-
حق ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqnāšenās آنکه حق نعمت کسی را فراموش میکند و پاس نمیدارد.
-
حق الامتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqol'emtiyāz = حق 〈 حق امتیاز
-
حق التالیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqotta'lif پولی که بابت تٲلیف کتابی از طرف ناشر به مؤلف داده میشود.
-
حق التدریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqottadris کارمزدی که به مدرس در برابر تدریس پرداخت میشود.
-
حق التولیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقّالتَّولیَّة] haqqotto[w]liye مبلغی که متولی موقوفهای از درآمد آن برداشت میکند.
-
حق الزحمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقّالزّحمَة] haqqozzahme مزد کار و زحمت؛ دستمزد.
-
حق السکوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqossokut پولی که کسی برای فاش نکردن سرّی از دیگری میگیرد.
-
حق الشرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqoššorb پولی که بابت بهای آبی که به خانه یا مزرعه میرسد داده میشود؛ حقابه؛ آببها.