کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقوق دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حقوق دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (حقوق) hoquqdān کسی که علم حقوق خوانده و قوانین و مقرارت حقوقی را میداند.
-
جستوجو در متن
-
نحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نحلة] nehle ۱. مذهب؛ دیانت.۲. (فقه، حقوق) بخشش؛ هبه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کابین زن دادن.
-
شهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهادة] šahādat ۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
-
ابرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابراء] 'ebrā ۱. (حقوق) چشمپوشی طلبکار از طلب.۲. [قدیمی] بیزار کردن؛ بری کردن.۳. [قدیمی] از بیماری رهاندن؛ شفا دادن.
-
وکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: وُکَلاء] vakil ۱. (حقوق) کسی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند؛ کسی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود؛ گماشته؛ نماینده.۲. (سیاسی) نمایندهای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب میش...
-
غبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qabn ۱. (حقوق، فقه) خدعه کردن و چیره شدن در معامله؛ فریب دادن کسی در خریدوفروش.۲. (اسم) زیان در خریدوفروش.۳. (اسم) [قدیمی] ضرروزیان.〈 غبن فاحش: (حقوق) زیان آشکار و بسیار در خریدن چیزی.〈 غبن کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی]...
-
استیناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استئناف] 'estināf ۱. (حقوق) وارسی؛ پژوهش.۲. (حقوق) درخواست تجدید رسیدگی به حکم قبلی که در دادگاه صادر شده است.۳. (فقه) انجام دادن دوبارۀ فریضهای که به علت و سببی باطل شده است.۴. (ادبی) مربوط ساختن جملهای به جملۀ قبل که ارتباط ...
-
ایقاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'iqa' ۱. (حقوق) عمل حقوقی بر اساس رضایت یکی از طرفین، مانند طلاق دادن زن از طرف مرد.۲. (موسیقی) چگونگی جابهجا شدن صداها در زمانهای محدود و نسبتهای معین؛ وزن موسیقی.
-
طلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāq ۱. (فقه، حقوق) جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح.۲. (اسم) شصتوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ نساءالصغری؛ نساءالقصری.〈 طلاق بائن: [مقابلِ طلاق رجعی] (فقه، حقوق) نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عق...
-
قرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarār ۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.〈 قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برق...