کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حقاً] haqqā ۱. بهراستی؛ بهدرستی: ◻︎ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی: ۱۱۰).۲. البته؛ یقیناً.۳. [قدیمی] به خدا سوگند.
-
واژههای همآوا
-
حقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حقاً] haqqā ۱. بهراستی؛ بهدرستی: ◻︎ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی: ۱۱۰).۲. البته؛ یقیناً.۳. [قدیمی] به خدا سوگند.
-
جستوجو در متن
-
پایمردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pāymardi ۱. یاری؛ کمک.۲. میانجیگری؛ شفاعت: ◻︎ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی: ۱۱۰).
-
زکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زگاب› [قدیمی] zakāb ۱. زاکآب؛ محلول زاک یا زاج.۲. آب سیاه.۳. مرکب سیاه: ◻︎ جز تلخ و تیره آب ندیدم در آن زمین / حقا که هیچ باز ندانستم از زکاب (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴ حاشیه).