کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفرهزایی آب سرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آب تنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ābtani ۱. شستوشوی بدن در آب سرد.۲. غوطه خوردن در آب.
-
نقوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] naqu' ۱. آنچه در آب بخیسانند.۲. آب گوارا و سرد.
-
چاله حوض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] čāleho[w]z حوض بزرگی با آب سرد در حمامهای عمومی.
-
قرقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qarqaf ۱. خمر؛ می؛ شراب.۲. آب سرد.
-
سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sart، مقابلِ گرم] sard ۱. آب، هوا یا چیز دیگر که درجۀ حرارت آن کم باشد.۲. چیزی که دمایش از حد انتظار کمتر باشد: چای سرد.۳. بیاعتنا؛ بیتوجه: نگاه سرد.۴. ناگوار؛ ناخوشآیند: حرف سرد.۵. بدون جاذبه و گیرایی.۶. بدون استفاده از اسلحه.۷. (هن...
-
نقیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] naqi' ۱. شرابی که از مویز درست کنند.۲. آب سرد و گوارا.
-
یکدک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹یلدک› [قدیمی] yekdak ۱. آب یا مایع دیگرکه نه داغ باشد نه سرد؛ نیمگرم.۲. شیر گرم.
-
خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) xas گیاهی پیچیده و گرهدار با خارهای فراوان که از آن در موسم گرما خسخانه درست میکنند و بر روی آن آب میپاشند تا فضای خسخانه سرد و خنک شود.
-
آبخورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبخور، آبشخور› [قدیمی] 'ābxord ۱. [مجاز] نصیب؛ قسمت؛ روزی: ◻︎ جان شد اینجا چه خاک بیزد تن / کآبخوردش ز خاکدان برخاست (خاقانی: ۶۱).۲. کنار رودخانه، تالاب، سرچشمه، و محلی که از آنجا آب بردارند یا آب بخورند: ◻︎ در او نیست روینده را آبخورد / ک...
-
خنک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xona(o)k ۱. [مقابلِ گرم] دارای سرمای ملایم و مطبوع: آب خنک.۲. [عامیانه، مجاز] خجسته؛ خوبوخوش: ◻︎ نیکوبد چون همی بباید مُرد / خنک آن کس که گوی نیکی بُرد (سعدی: ۵۲).۳. (طب قدیم) دارای طبیعت سرد.۴. [مجاز] ناپسند: رفتار خنک.
-
یخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yax آبیکه از شدت سردی بسته و سفت شده باشد؛ هسر؛ هسیر؛ هتشه؛ کاشه.〈 یخ بستن: (مصدر لازم) منجمد شدن آب یا چیز دیگر از شدت سردی؛ فسرده شدن.〈 یخ کردن: (مصدر لازم)۱. سرد شدن.۲. [مجاز] دچار ترسیدن یا شگفتزدگی شدن.۳. یخ زدن؛ فسرده شدن.
-
یخ آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یخاو› yax[']āb ۱. آبی که با یخ سرد کنند؛ آبیخ.۲. (کشاورزی) آبی که در زمستان به مزارع میدهند تا کرمهای زمین کشته شوند و خاک آن نیز نرم و سست و پوک شود.
-
آبکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābkeš ۱. کشندۀ آب؛ آنکه با دلو آب از چاه بالا میآورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: ◻︎ به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بُوَم آبکش (فردوسی: ۶/۲۰۸)، ◻︎ غلام آبکش باید و خشتزن / بُوَد بندۀ نازنین مشتزن (سعدی۱: ۱۶۶).۲...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gil] gel ۱. خاک مخلوط با آب.۲. خاک قبر.۳. [قدیمی] خاک.۴. [قدیمی، مجاز] ذات؛ سرشت.〈 گل سفید: نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی بهواسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذ...
-
باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vārān] bārān (زمینشناسی) قطرههای آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل میشود و بر زمین فرو میریزد.〈 باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید.〈 باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فر...