کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حفرَة] hofre ۱. گودال.۲. سوراخ.۳. قبر.
-
جستوجو در متن
-
سینوزیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sinusite] (پزشکی) sino(u)zit التهاب و عفونت حفرههای استخوانی اطراف بینی که باعث تورم حفرههای استخوانی پیشانی و گونهها و سردرد شدید میگردد.
-
حدقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدقَة] (زیستشناسی) hadaqe ۱. سیاهی چشم؛ مردمک چشم.۲. حفرهای که چشم در آن جا دارد؛ کاسۀ چشم.
-
آنوریسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: anévrisme] ‹انوریسما› (پزشکی) 'ānevrism, 'ānurism حفرۀ کوچکی که از گشاد شدن موضعی در یکی از شریانهای بدن، به دلیل ضعف یا نقص جدار آن حاصل میشود.
-
قولنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹کولنج› (پزشکی) qo(u)la(e)nj درد حادی که در حفرۀ شکم در ناحیۀ قولون، آپاندیس، مجاری صفرا، یا کلیه پیدا میشود.
-
مخاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moxāt ۱. آبی که از بینی جاری میشود؛ آب بینی.۲. (زیستشناسی) پوشش داخلی حفرههای دهان، بینی، حلق، و مری.
-
زجاجیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زجاجیَة] (زیستشناسی) zojājiy[y]e مادهای شفاف شبیه ژلاتین که در حفرۀ درونی کرۀ چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد.
-
مشیمیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشیمیَّة] (زیستشناسی) mašimiy[y]e لایۀ نازک تیرهرنگی دارای عروق خونی که داخل حفره چشم قرار دارد.
-
جان بوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جانبوزه› jānbuz ۱. جانپناه؛ پناهگاه.۲. غار یا حفرهای در کوه و بیابان که از سرما به آن پناه ببرند.
-
واکوئول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vacuole] ‹واکوئل› (زیستشناسی) vāku(o)'ol حفرههای کوچکی در سیتوپلاسم سلول که با جذب آب پدید میآیند و در تنظیم آب سلول، ذخیره، جذب، و دفع مواد دخالت دارند.
-
تامپون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tampon] (پزشکی) tāmpon تکۀ کوچکی از پارچه، پنبه، یا اسفنج که برای جلوگیری از خونریزی، یا جذب ترشحات، داخل حفرههای بدن فرو میکنند.
-
شیپور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی] (موسیقی) šeypur از سازهای بادی با دهانۀ گشاد و شبیه سرنا که معمولاً از برنج ساخته میشود؛ نفیر؛ سرنا.〈 شیپور استاش: (زیستشناسی) مجرای استاش؛ مجرایی که گوش میانی را به حفرههای بینی مربوط میسازد؛ مجرایی که حلق را با حفرۀ صماخی م...
-
آتش فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašfešān ۱. افشانندۀ آتش: کوه آتشفشان.۲. (اسم) (زمینشناسی) حفرهای در پوستۀ زمین که از دهانۀ آن بخارهای گوگردی و مواد گداخته بیرون آید.۳. [مجاز] آنچه برق بزند.
-
کورتاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: curetage] (پزشکی) kurtāž ۱. عمل تراشیدن بافتهای ناسالم یا غیرلازم حفرهای از بدن به منظور معالجه یا تشخیص مرض.۲. بیرون آوردن جنین مرده از رحم.