کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حضار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حضار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاضر] hozzār = حاضر
-
واژههای همآوا
-
حزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hazzār کسی که مقدار محصول مزرعه یا میوۀ درختی را تخمین و برآورد میکند.
-
هزار
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: hazār (اسم) [پهلوی: hazār] hezār ۱. (ریاضی) عدد اصلی برابر با ده صدتا؛ عدد «۱۰۰۰».۲. یک ریال.۳. [قدیمی] نوعی بلبل؛ هزارآوا؛ هزاردستان؛ هزاران.
-
جستوجو در متن
-
جامه دران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāmedarān ۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای شور، همایون، و افشاری. Δ گویند از ساختههای نکیسا بوده و آن را چنان مینواخته که حضار از شور و هیجان جامه بر تن میدراندند: ◻︎ مطرب، به نوایی ره ما بیخبران زن / ما جامهدرانیم ره جامهدران زن (...