کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hesār ۱. دیوار.۲. [قدیمی] زندان.۳. [قدیمی] قلعه؛ دژ.۴. [قدیمی، مجاز] جایی که از دشمن به آن پناه میبرند.۵. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
جستوجو در متن
-
اورا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'urā قلعه؛ حصار.
-
پروند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parvand] [قدیمی] parvand حصار؛ فروند.
-
دژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dez] ‹دز› dež قلعه؛ حصار.
-
بارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāru باره؛ دیوار قلعه؛ حصار.
-
فنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: fence] fa(e)ns سازهای برای ایجاد حصار.
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāre ۱. قلعه.۲. دیواری که بر دور شهرها و قلعهها بنا میکردند: ◻︎ سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بُوَد کز حصار سنگ آید (سعدی: ۱۲۳).
-
فصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fasil دیوار کوتاه درون حصار یا بارۀ شهر.
-
قلعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلعَة، جمع: قِلاع و قُلُوع] qal'e پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود؛ حصن؛ حصار بلند؛ دژ؛ دز.
-
دژآهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دژآهنج› [قدیمی] dež[']āhang ۱. آهنگکننده بهسوی دژ.۲. تیر یا زوبینی که بهسوی قلعه و حصار پرتاب کنند.
-
ابناخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انباخون› [قدیمی] 'abnāxun قلعه؛ حصار؛ دژ: ◻︎ ز سوی هند گشادی هزار شهرستان / ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۰ حاشیه).
-
چزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چزغ، چژک، چژهم› (زیستشناسی) [قدیمی] čezk =جوجهتیغی: ◻︎ سینه را ساز همچو چزک حصار / زآن سپس باش گو جهان پرمار (سنائی: ۱۹۰).
-
زورفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zurfin = زرفین: ◻︎ خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱: ۱۲۰).
-
تحصن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahasson ۱. (سیاسی) به جایی پناهنده شدن.۲. (سیاسی) بست نشستن.۳. [قدیمی] در حصار شدن.۴. [قدیمی] در جای استوار و محکم قرار گرفتن.