کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: حشمة] hešmat ۱. بزرگی.۲. بزرگواری.۳. [قدیمی] شرم؛ حیا.۴. [قدیمی] غضب.
-
جستوجو در متن
-
شکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوه، شکه› šokuh بزرگی و جلال؛ شوکت؛ حشمت؛ مهابت؛ هیبت.
-
کر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کرّ] [قدیمی] kar[r] حمله؛ هجوم.〈 کروفر: [قدیمی]۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن؛ حمله و گریز.۲. [مجاز] جلال و شکوه؛ شوکت و حشمت.
-
قوقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قوقه› [قدیمی] ququ = قوقه۲: ◻︎ از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش ورا قبهٴ قوقوی کلاه است (سوزنی: ۱۳۱).
-
سلیمانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سلیمان، پادشاه و پیغمبر بنیاسرائیل [۹۷۰ ـ ۹۳۵ قبل از میلاد]) [عبری. فارسی] soleymāni ۱. مربوط به سلیمان: انگشتر سلیمانی، مُلک سلیمانی.۲. مانند سلیمان: حشمت سلیمانی.۳. (اسم) (زمینشناسی) نوعی عقیق.
-
احتشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtešām ۱. شکوه؛ جلال.۲. [قدیمی] شرمگین شدن.۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن.۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
-
فراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: فراشة] farrāš ۱. مستخدم اداراۀ دولتی، بهویژه مدارس.۲. جاروکش حرم و صحن مقدس.۳. [منسوخ] مٲمور عدلیه، زندان، و مانند آن.۴. [قدیمی] خدمتکار؛ خادم.۵. [قدیمی] آنکه فرش میگستراند؛ گسترندۀ فرش، بساط، و مانند آن: ◻︎ حشمت مبین و سلطنت گل ...