کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشرهدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حشره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حشرَة، جمع: حَشَرات] (زیستشناسی) hašare هریک از جانوران بندپا با سر، سینه، شکم، و معمولاً بال و شاخک.
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) dān جا؛ مکان؛ ظرف (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدان، آتشدان، پیهدان، چایدان، چینهدان، روغندان، زهدان، سرمهدان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان.
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دانه› dān ۱. خوراکی از گندم و ارزن و مانند آن که به پرندگان میدهند.۲. [قدیمی] تخم گیاه: ◻︎ فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی: لغتنامه: دان).〈 دان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] از پوست درآوردن دانه.
-
دان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دانستن) dān ۱. =دانستن۲. داننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدابدان، بسیاردان، تاریخدان، حسابدان، سخندان، غیبدان، قدردان، موسیقیدان، نکتهدان.
-
حشره خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) hašarexār ۱. هر جانوری که خوراکش حشرات باشد.۲. بعضی از گیاهان که حشرات کوچک را در برگهای خود میگیرند و جذب میکنند.
-
حشره شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hašarešenās ۱. کسی که حشرات را میشناسد.۲. کسی که در احوال حشرات مطالعه میکند.
-
حشره شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hašarešenāsi علمی که به بررسی احوال انواع حشرات میپردازد.
-
حشره کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hašarekoš هر داروی سمّی به شکل گَرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفتهای گیاهی به کار میرود.
-
آداب دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'ādābdān دانندۀ آداب؛ آشنا به آداب و رسوم.
-
انفیه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] 'anfiyedān ظرف کوچکی که در آن انفیه نگاه دارند.
-
برسم دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsamdān وسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.
-
برگه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bargedān جای قرار دادن برگهها؛ جعبه یا قفسهای که برگهها بهترتیب در آن قرار داده میشود؛ فیشیه.
-
بچه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) baččedān = رحِم
-
بوی دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buydān ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند؛ عطردان.
-
کاله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kāledān سبدی که زنان گلولههای پنبه و نخهای ریسیده را در آن میگذارند.