کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hašr ۱. گرد کردن مردم.۲. برانگیختن.۳. (اسم) پنجاهونهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۴ آیه؛ بنینضیر.
-
حشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hašar ۱. سپاه مزدور؛ چریک.۲. گروه انبوه؛ فوج.
-
جستوجو در متن
-
ستایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ادبی) [قدیمی] setāyešgāh = تخلص: ◻︎ به نام و کنیتت آراسته باد / ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر (عنصری: ۳۳۲).
-
چریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چری› čerik ۱. پارتیزان.۲. سرباز داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرانگرفته باشد و در جنگ به سربازان میکند؛ حَشَر.
-
دهری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دهر) [عربی. فارسی] (فلسفه) dahri کسی که منکر وجود خداست و معتقد است دنیا ازلی و ابدی است، صانعی ندارد، و پس از زندگی در این دنیا، حشر و معاد نخواهد بود.
-
رستاخیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: ristāxēz] rastāxiz ۱. بهپا خاستن؛ جنبش؛ قیام؛ قیام عمومی.۲. (اسم) روز حشر و قیامت؛ رستخیز، ستخیز.
-
تویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹تفیدن› [قدیمی] tavidan تفتن؛ گرم شدن؛ گداختن: ◻︎ منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی: ۹۲).
-
تناسخیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تناسخیَّة] tanāsoxiy[y]e فرقهای که قائل به انتقال ارواح به اجساد و منکر بعث و حشر باشد و به عقیدۀ آن روح انسان نیکوکار پس از مردن در بدن انسان عاقل و هوشیاری داخل میشود که در دنیا لذت ببرد و خوش بگذراند و برعکس روح انسان بدکار در جسم ح...