کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hazin غمگین؛ اندوهگین؛ اندوهناک؛ غمناک.
-
جستوجو در متن
-
زیرزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zirzār نالۀ ضعیف؛ بانگ حزین.
-
زخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژخ، ژخار› [قدیمی] zax آواز حزین: ◻︎ بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب / بانگ برآورد مرغ با زخ و تنبور (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۹ حاشیه).
-
ژخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زخ› [قدیمی] žax بانگ؛ ناله؛ آواز حزین؛ نالۀ زار: ◻︎ بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب / بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۹).
-
غنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غن› [قدیمی] qang ۱. تیر یا سنگ عصاری که دانه در زیر آن فشرده و روغنش گرفته میشود.۲. آواز بلند.۳. بانگ گریه: ◻︎ چند بُوی چند ندیم ندم / کوش و برون آر دل از غنگ غم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۳).〈 غنگغنگ زدن: [قدیمی] ناله و آواز حزین برآو...
-
فرا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) farā ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی.۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱: ۶۲).۳. [قدیمی] نزدیکِ؛ نزدِ: ◻︎ سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرین...