کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حروف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حرف] horuf = حَرف〈 حروف روادف: = روادف〈 حروف صفیر: حروف ز، س، ص.〈 حروف عالیات: (تصوف) موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیبالغیوب مانند درخت در هسته: ◻︎ ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ـ هرچند ...
-
واژههای مشابه
-
حروف چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] horufčin کارگر چاپخانه که مطالب کتاب، روزنامه، و سایر مطالب نوشتنی را با حروف سربی میچیند و برای چاپ کردن آماده میسازد.
-
حروف چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] horufčini شغل و عمل حروفچین.
-
جستوجو در متن
-
شفوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شفَة) [عربی: شفویّ] šafavi مربوط به لب؛ لبی: حروف شفوی.
-
هجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: هجاء] hejji تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات.
-
سیمیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی؟] simiyā در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که بهوسیلۀ حروف و اسما میتوان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ...
-
ثخذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sax[x]ez ششمین گروه از مجموعۀ کلمات حروف ابجد. =ابجد
-
مهموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mahmuz کلمهای که یکی از حروف اصلی آن همزه باشد؛ همزهدار.
-
سعفص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sa'fas پنجمین گروه از مجموعۀ کلمات حروف ابجد = ابجد
-
ضظغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zazeq هشتمین کلمۀ مصنوعی حروف ابجد. = ابجد
-
ضمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضمَّة] (ادبی) zamme از حرکات یا اِعراب حروف که در موقع تلفظ آن لبها جمع میشود؛ پیش.
-
روادف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رادِفَة] [قدیمی] ravādef ۱. مردم عقبمانده و درپیآینده.۲. حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند.
-
گارسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] [منسوخ] gārse جعبهای دارای خانههای متعدد که در چاپخانه حروف سربی را در آن میریزند؛ کاس.