کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف مصدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] harfgir خردهگیر؛ نکتهگیر؛ عیبگیر؛ عیبجو: ◻︎ چو حرفم برآمد درست از قلم / مرا از همه حرفگیران چه غم (سعدی۱: ۴۹).
-
جستوجو در متن
-
ترخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tarxim در دستور زبان، انداختن حرف آخر کلمه، مثل انداختن حرف نون از آخر مصدر، مانند: «رفت» از «رفتن» و «گفت» از «گفتن» در کلمات «رفتوآمد» و «گفتوشنید».
-
پرگویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) porguy(')i پرحرفی؛ زیاد حرف زدن؛ بسیارسخن گفتن.
-
منگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] mangidan آهسته حرف زدن؛ زیر لب سخن گفتن.
-
منافثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: منافَثة] [قدیمی] monāfesat زیر گوشی با کسی حرف زدن؛ همراز شدن.
-
گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: guftan] goftan حرف زدن؛ سخن راندن؛ ادا کردن سخن.
-
لجاجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَجاجة] lejājat نپذیرفتن حرف منطقی؛ ستیزه کردن؛ سرسختی نمودن.
-
قبض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ بسط] qabz ۱. نوشته یا سندی که در مقابل تحویل پول یا چیز دیگر از کسی بگیرند.۲. (پزشکی) یبوست؛ خشکی رودهها.۳. (اسم مصدر) گرفتن.۴. (اسم مصدر) تنگ کردن.۵. (اسم مصدر) گرفتگی.۶. (اسم مصدر) (ادبی) در عروض، اسقاط حرف پنجم ساکن چنانکه از...
-
لکنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لکنة] ‹لکنه› (پزشکی) loknat ۱. گرفتن زبان هنگام حرف زدن.۲. کندزبانی.
-
گپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] gap حرف؛ سخن؛ کلمه.〈 گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن؛ سخن گفتن: ◻︎ هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹).
-
برومندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bo(a)rumandi برومند بودن.برون〈 برون تو: (حرف اضافه + ضمیر) [قدیمی]
-
لثغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لثغَة، مؤنث: لثغاء] [قدیمی] losqe شکستگی و گرفتگی زبان بهطوریکه حرف «س» را «ٍث» و «ر» را «غ» تلفظ کنند.
-
تقلیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqlib ۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
-
زحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: زِحافات] (ادبی) zehāf در عروض، هر تغییری در اصول افاعیل عروضی با افزودن یا کاستن یک یا چند حرف.