کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] harfgir خردهگیر؛ نکتهگیر؛ عیبگیر؛ عیبجو: ◻︎ چو حرفم برآمد درست از قلم / مرا از همه حرفگیران چه غم (سعدی۱: ۴۹).
-
حرف گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] harfgiri عیبجویی.〈 حرفگیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیبجویی کردن:◻︎ گر انگشت من حرفگیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳).
-
جستوجو در متن
-
دندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] dandidan ۱. زیر لب و آهسته با خود حرف زدن.۲. با خود حرف زدن از روی خشم و دلتنگی؛ غرغر کردن؛ لندیدن؛ لندلند کردن.
-
پرگویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) porguy(')i پرحرفی؛ زیاد حرف زدن؛ بسیارسخن گفتن.
-
تپق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] topoq لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن.
-
درایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] darāyān در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.
-
زنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanax = چانه١〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
-
الکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'alkan کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد؛ کندزبان.
-
گنگلاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gong[a]lāj کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد؛ الکن.
-
منافثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: منافَثة] [قدیمی] monāfesat زیر گوشی با کسی حرف زدن؛ همراز شدن.
-
منگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] mangidan آهسته حرف زدن؛ زیر لب سخن گفتن.
-
گپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] gap حرف؛ سخن؛ کلمه.〈 گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن؛ سخن گفتن: ◻︎ هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹).
-
گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: guftan] goftan حرف زدن؛ سخن راندن؛ ادا کردن سخن.
-
شکسته زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šekastezabān ویژگی کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد؛ الکن؛ گرفتهزبان.