کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف را قبول کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] harfgir خردهگیر؛ نکتهگیر؛ عیبگیر؛ عیبجو: ◻︎ چو حرفم برآمد درست از قلم / مرا از همه حرفگیران چه غم (سعدی۱: ۴۹).
-
حرف گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] harfgiri عیبجویی.〈 حرفگیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیبجویی کردن:◻︎ گر انگشت من حرفگیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳).
-
جستوجو در متن
-
متقبل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَقبّل] mote(a)qabbel ۱. کسی که کاری را قبول میکند؛ قبولکننده؛ پذیرنده.۲. عهدهدار.
-
قبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qabul ۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.۳. (صفت) پذیرفته.〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷...
-
زورگو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) zurgu زورگوینده؛ آنکه دیگری را به زور مجبور به قبول امری بکند.
-
دخترخوانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) doxtarxānde دختری که کسی او را به فرزندی قبول کرده باشد.
-
متعظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motta'ez کسی که پند و موعظه را قبول میکند؛ پندپذیر.
-
قبولاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی. فارسی] ‹قبولانیدن› qabulāndan وادار به قبول کردن؛ کسی را به پذیرفتن امری یا چیزی وادار ساختن.
-
پذیرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pazirāy(')i ۱. قبول؛ پذیرفتاری.۲. مهمان را پذیرفتن و خدمت کردن.
-
ناباور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nābāvar ۱. آنکه سخنی را باور نکند.۲. [قدیمی] آنچه درخور باور کردن نباشد؛ غیر قابل قبول.
-
عذرپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ozrpazir عذرپذیرنده؛ آنکه پوزش میپذیرد و عذر و بهانه را قبول میکند.
-
عذرنیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ozrniyuš کسی که به معذرت گوش میدهد و عذر را قبول میکند.
-
توزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوزین] to[w]zin ۱. وزن کردن؛ سنجیدن.۲. [قدیمی، مجاز] خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن؛ سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن.
-
تسنن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasannon ۱. قبول سنت و طریقه کردن؛ پیرو سنت بودن.۲. نام عمومی مذاهب عمدۀ اسلامی که پیروانشان خود را پیرو سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین میدانند.