کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hers ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. [عامیانه] خشم.
-
واژههای همآوا
-
حرث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hars ۱. شیار کردن زمین برای زراعت؛ شخم زدن.۲. (اسم) مزرعه؛ محل کشت.
-
حرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hars = دهر
-
حرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] haras = حارس
-
هرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hars تیری که در سقف خانه به کار ببرند؛ چوب پوشش خانه.
-
هرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (کشاورزی) haras بریدن شاخههای زاید درخت.〈 هرس کردن: (مصدر متعدی) (کشاورزی) = هرَس
-
جستوجو در متن
-
بی طمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitama' بیحرصوآز؛ آنکه طمع ندارد.
-
ولع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vala' حرص و علاقۀ شدید به چیزی.
-
شرمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] šarmin شرمگین؛ شرمسار؛ باشرم: ◻︎ گرچه شرمین بود شرمش حرص بُرد / حرص اژدرهاست نه چیزیست خرد (مولوی: ۶۷۷).
-
لمباندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹لنباندن› [عامیانه] lombāndan غذایی را با حرص و اشتها و بهمقدار زیاد خوردن.
-
مطمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مطامع] [قدیمی] matma' چیزی که به آن طمع کنند؛ آنچه مورد طمع و رغبت واقع شود؛ مورد حرص و آز.
-
چشم تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] ce(a)šmtangi ۱. بخل.۲. حسد.۳. حرص؛ آزمندی.
-
شره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] šarah ۱. حریص؛ آزمند.۲. (اسم) طمع؛ حرص.