کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَربَة] harbe ۱. وسیله یا عملی که از آن برای رسیدن به هدف استفاده میکنند.۲. [قدیمی] آلت جنگ مانندِ شمشیر، خنجر، و سرنیزه؛ سلاح.
-
جستوجو در متن
-
قداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] ‹غداره، غدره› qaddāre حربهای راست، پهن، و سنگین.
-
خنجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xanjar حربۀ بُرنده به اندازۀ کارد که تیغهاش کج و هر دو دم آن تیز باشد؛ دشنه.
-
رویین تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رویینهتن› [مجاز] ruy(')intan ۱. آنکه بدن محکم و نیرومند دارد؛ قوی و پرزور.۲. کسی که حربه به بدنش کارگر نباشد: اسفندیار رویینتن.
-
نخج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نخچ›[قدیمی] naxj ۱. (زیستشناسی) گیاهی که از آن جارو درست میکنند؛ جارو.۲. حربۀ نوکتیز؛ سیخ.
-
دهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] dahre ۱. نوعی حربۀ دستهدار شبیه ساطور: ◻︎ دهر قصاب ناجوانمرد است / دهرهاش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی: مجمعالفرس: دهره).۲. داس.۳. شمشیر.۴. شمشیر دودم: ◻︎ پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهرهای گرفته به چنگ (نظامی۴: ۶۵۹...