کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرام و حلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرام خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹حرامخواره، حرامخور› [مجاز] harāmxār ۱. آنکه مال حرام میخورد.۲. کسی که آنچه را خوردنش شرعاً منع شده است میخورد.
-
حرام کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹حرامکاره› [قدیمی] harāmkār ۱. آنکه حلالوحرام را رعایت نمیکند.۲. کسی که از مال حرام دوری نمیکند.۳. دزد؛ راهزن.۴. نادرست.
-
حرام گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مقابلِ حلالگوشت] (فقه) harāmgušt حیوانی که شرع اسلام خوردن گوشت آن را نهی کرده است.
-
حرام مغز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) harāmmaqz = نخاع
-
حرام نمک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] harāmnamak نمکبهحرام؛ نمکناشناس؛ ناسپاس؛ حقناشناس.
-
نمک به حرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] namakbeharām نمکنشناس؛ ناسپاس.
-
جستوجو در متن
-
ظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) zehār حرام شدن زن بر مرد با گفتن «انتِ عَلَیَّ کظهر اُمّی» (= چنانکه مادرم بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی) بهوسیلۀ مرد به همسر خود. Δ با گفتن این جمله که آن را صیغۀ بیزاری گفتهاند، زن بر مرد حرام میشود و تا مر...
-
حل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حلّ] hel[l] ۱. [مقابلِ حرام] [قدیمی] حلال شدن؛ روا بودن.۲. (فقه) در اسلام، از احرام بیرون آمدن؛ احرام حج از تن خود درآوردن و به اعمال حج پایان دادن.
-
شبهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شبهَة، جمع: شبهات] ‹شبهت› šobhe ۱. پوشیدگی کاری یا امری.۲. امری که در آن حکم به صواب یا خطا نتوان کرد.۳. شک و گمان.۴. (اسم مصدر) (فقه) اشکال در تمیز دادن حق از باطل یا حلال از حرام.
-
احرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) 'ehrām ۱. بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه.۲. (اسم) [مجاز] دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر میبندند و دیگری را به دوش میاندازند.〈 احرام بستن: (مصدر لازم) جامۀ احرام ...
-
صرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صرفَة] sarfe ۱. (نجوم) ستارهای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: ◻︎ بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعلهها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴).۲. سود؛ بهره؛ فایده.۳. [قدیمی] مهرهای که زنان با آن مردان را افسو...
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahlūk، جمع: پهلوها و پهلُوان] pahlu ۱. کنار؛ یک طرف چیزی.۲. ضلع.۳. یک سمت بدن.۴. کنار سینه و شکم: ◻︎ خار است به زیر پهلوانم / بی روی تو خوابگاه سنجاب (سعدی۲: ۳۱۹).〈 پهلو تهی کردن: [مجاز] دوری کردن و کناره کردن از کاری؛ زیر بار نرف...
-
روز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [پهلوی: roč] ‹روج› ruz ۱. [مقابلِ شب] زمان میان طلوع تا غروب آفتاب که هوا روشن است.۲. وقت؛ زمان.۳. هر ۲۴ ساعت؛ شبانهروز.۴. سالگرد امری خاص: روز زن.۵. زمان حاضر؛ عصر کنونی: مسائل روز.۶. [مجاز] حالت؛ وضع.۷. [قدیمی، مجاز] عمر؛ مدت حیات.&lang...