کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حراج] har[r]āj ۱. فروختن چیزی به قیمت پایینتر از قیمت اصلی آن.۲. فروش چیزی بهمزایده؛ فروش ملک یا کالا در حضور عدهای که هرکس بیشتر بخرد به او بدهند.
-
حراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حِرج] [قدیمی] herāj = حرج
-
جستوجو در متن
-
من یزید
فرهنگ فارسی عمید
(جملۀ فعلیه) [عربی: منیزیدُ (= چه کسی زیاد میکند؟)] [قدیمی] manyazid حراج؛ مزایده: ◻︎ دنیا به عرض فقر بده وقت منیزید / کآن گوهر تمامعیار ارزد این بها (خاقانی: ۴).
-
خانه فروش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāneforuš ۱. فروشندۀ خانه.۲. (اسم مصدر) فروختن و حراج اثاث خانه.۳. [قدیمی، مجاز] = غارت۴. [قدیمی، مجاز] تارک دنیا و راغب آخرت.
-
چوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čōp] (زیستشناسی) čub قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار میرود.〈 چوب خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] کتک خوردن.〈 چوب زدن: (مصدر متعدی)۱. کسی را با چوب کتک زدن.۲. [عامیانه، مجاز] قیمت گذاشتن و به فروش ...