کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حذف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hazf ۱. قطع کردن.۲. انداختن؛ افکندن؛ ساقط کردن.۳. دور کردن.۴. (ادبی) انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر، و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد، یا استعمال کلمات بینقطه.۵. (ادبی) در عروض، حذف یک هجای بلند از انتهای سه ...
-
جستوجو در متن
-
محذوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mahzuf ۱. حذفشده.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی زحافی که هجای بلند آخر آن حذف شده و در مفاعیلن، فاعلاتن و مفعولن که به ترتیب فعولن، فاعلن و فعولن حاصل میشود
-
انیدرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: anhydride، مرکب از دوکلمۀ یونانی an (بی) و hydor (آب)] ‹آنیدرید› (شیمی) 'anidrid ترکیب شیمیایی آلی یا معدنی که با حذف آب از یک اسید بهدست میآید.
-
کمونیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: communisme] (سیاسی) komonism مکتبی که نظریۀ محوری آن حذف مالکیت خصوصی، تکیه بر مالکیت عمومی، و ایجاد جامعهای بیطبقه است.
-
مخفف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moxaffaf ۱. سبکشده؛ تخفیفیافته.۲. [مقابلِ مشدد] بیتشدید.۳. ویژگی کلمهای که حرفی از آن حذف شده، مانندِ «هماره» (= همواره).
-
متعال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعالٍ] mota(e)'āl ۱. بلندمرتبه.۲. از صفات باریتعالی. Δ در اصل متعالی بوده، یای آن در وصف خداوند حذف گردیده.
-
خبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xabl در عروض، حذف سین و فا از مستفعلن چنانکه متعلن باقی بماند و فعلتن بهجای آن بگذارند؛ مخبول.
-
سانسور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: censure] (سیاسی) sānsu(o)r تفتیش و مراقبت از طرف دولت در فیلمها، نمایشنامهها، مطالب روزنامهها، و مطبوعات و حذف برخی مطالب به صلاحدید آنها پیش از انتشار.
-
ات
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']at = ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
-
خبن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) xabn در عروض، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن، مثل حذف الف فاعلاتن که فعلاتن شود یا الف فاعلن که نقل به فعلن گردد یا سین مستفعلن که متفعلن شود و آن را مخبون گویند.
-
مکشوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] makšuf ۱. کشفشده.۲. (ادبی) ویژگی پایهای که با حذف هجای کوتاه پایانی مفعولات به مفعولن تبدیل شده باشد.۳. آشکارشده.۴. [قدیمی] برهنهشده.
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] batr ۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
-
تشعیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taš'is ۱. (ادبی) در عروض، حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنانکه از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن بهجایش بگذارند و آن را مشعث گویند.۲. [قدیمی] پراکنده کردن؛ پراکنده کردن چیزی.۳. [قدیمی] دور کردن.۴. [قدیمی] غذا کم خ...
-
ثلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، حذف «فا»ی «فعولن» بهصورتی که «عولن» بماند و بهجای آن «فعلن» بگذارند و آن را اثلم گویند.۲. [قدیمی] شکستن.۳. [قدیمی] رخنه کردن.۴.[قدیمی] رخنه ایجاد کردن در چیزی.