کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حد وسط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی حد
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [فارسی. عربی] bihad[d] بیکران؛ بینهایت؛ بیاندازه؛ بیشمار.
-
جستوجو در متن
-
بینابین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی. عربی] ‹بینبین› beynābeyn میانه؛ معتدل؛ حد وسط.
-
میانه روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) miyāneravi حد وسط کاری را در پیش گرفتن؛ خودداری از افراط و تفریط.
-
واسط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vāset ۱. در میان؛ آنچه در میانه باشد: حد واسط.۲. کسی که در وسط نشسته باشد.
-
اعتدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tedāl ۱. میانهروی.۲. (اسم) حد وسط گرما و سرما یا خشکی و رطوبت.۳. میانهحال شدن.۴. برابر شدن.۵. [قدیمی] راست شدن.〈 اعتدال خریفی: (نجوم) اول پاییز که درازی روز و شب متساوی میشود و هوا هم معتدل میگردد.〈 اعتدال ر...