کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدیث کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رِوایة، جمع: روایات] ra(e)vāyat ۱. نقل کردن خبر، حدیث، یا سخن از کسی؛ بازگو کردن سخن کسی.۲. (اسم) حدیث؛ خبر.۳. (اسم) حکایت.
-
تحدث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahaddos ۱. حدیث کردن؛ سخن گفتن.۲. خبر دادن.
-
اسناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esnād ۱. نسبت دادن؛ منسوب کردن.۲. منسوب کردن حدیث به کسی.۳. (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن گزاره به نهاد.
-
تنصیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tansis ۱. آشکار کردن و روشن ساختن معنی کلام.۲. اسناد دادن حدیث به کسی که حدیث از او نقل شده است.
-
تمثیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamsil ۱. (ادبی) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن بهعنوان مثال در میان سخن؛ تمثل؛ تشبیه کردن.۲. [قدیمی] مصور ساختن صورت چیزی.۳. (اسم) (ادبی) حدیث یا داستانی که بهعنوان مَثَل بیان میشود.
-
نیوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: niyōšītan] [قدیمی] niyušidan گوش کردن؛ شنیدن: ◻︎ حدیث عشق از آن بطّال منیوش / که در سختی کند یاری فراموش (سعدی: ۱۴۸).
-
جعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ja'l ۱. تغییر سند یا هر نوع نوشتۀ رسمی دیگر برخلاف حقیقت و به قصد تقلب.۲. ساختن چیزی دروغین و شبیه اصل: جعل اسکناس. گردانیدن.۳. خلق کردن سخنی دروغین و منسوب کردن آن به دیگران: جعل حدیث.۴. وضع کردن و آفریدن. ٥. (صفت) دروغین.
-
سیاقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیاقة] siyāqat ۱. طرز؛ روش.۲. (اسم مصدر) روش خواندن و بیان کردن حدیث.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] راندن چهارپایان؛ راندن.
-
عنعنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عنعنَة] 'an'ane ۱. همزه را مانند عین تلفظ کردن چنانکه بهجای «اَنَّ» «عَنَّ» تلفظ کنند.۲. کلمۀ «عنفلان» را در روایت تکرار کردن؛ نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنانکه گویند روایت کرد فلان از فلان.۳. شرح و بیان ...
-
تمثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamassol ۱. (ادبی) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن بهعنوان مثال در میان سخن؛ تمثیل.۲. مثل و شبیه چیزی شدن.۳. [قدیمی] مثل زدن؛ داستان زدن.۴. [قدیمی] قصاص گرفتن.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāz ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده.۲. بدون پوشش: زخم باز.۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود.۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز.۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای ب...
-
غزل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qazal ۱. (ادبی) شعری که معمولاً بین هفت تا پانزده بیت سروده میشود و موضوع آن غنایی و عاشقانه است؛ شعر عاشقانه.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سخنی که در وصف زنان و در عشق آنان گفته شود؛ حدیث ...
-
خبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَخبار] xabar ۱. مطلبی دربارۀ یک رویداد جدید.۲. (اسم مصدر) آگاهی.۳. حدیث.۴. [مجاز] حادثه؛ رویداد.۵. (ادبی)= گزاره〈 خبر دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن.〈 خبر داشتن: (مصدر لازم) اطلاع داشتن؛ مطلع بودن.〈 خبر شدن: (مصدر لاز...