کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] hajjām کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است و با زدن استره و مکیدن با شاخ از بدن دیگری خون میگیرد؛ حجامتکننده؛ خونگیر؛ تانکو؛ تونکو؛ گرای.
-
جستوجو در متن
-
گزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gozār نشتر حجام یا رگزن.
-
خون گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xungir حجّام؛ رگزن.
-
حاجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hājem حجامتکننده؛ حجام؛ خونگیر.
-
گرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گرای› [قدیمی] garrā ۱. بنده؛ غلام.۲. حجام.۳. دلاک.
-
تانگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹تانکو، توانگو، تونگو› [قدیمی] tāngo ۱. حجام؛ خونگیر.۲. سرتراش.
-
تونگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹توانگو، تانگو› [قدیمی] tavangu ۱. حجام؛ خونگیر.۲. سرتراش.
-
دروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹درفش› [قدیمی] dero[w]š ۱. آلت کفشدوزی که با آن چرم را سوراخ میکنند.۲. نشتر حجام.
-
تلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] toli ۱. دستافزار حجام.۲. کیسهای که در آن اسباب خیاطی از قبیل سوزن، نخ، و انگشتانه بگذارند.
-
نشکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشگرده› [قدیمی] neškarde ۱. ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم را میبرند یا پشت چرم و تیماج را با آن میتراشند؛ شفره؛ گزن: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵).۲. نیشتر حجام.
-
شاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāx] šāx ۱. (زیستشناسی) شاخه و ترکهای که از تنۀ درخت میروید.۲. (زیستشناسی) جسمی شبیه استخوان که در سر برخی حیوانات مانند گوسفند، بز، گاو، گوزن، و آهو میروید.۳. [قدیمی] چاک.۴. [قدیمی، مجاز] پاره؛ حصه؛ قطعه.۵. [قدیمی] ظرفی که در آن ش...