کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حبَّة] habbe ۱. یک دانه؛ یک حب.۲. [قدیمی] واحد اندازهگیری وزن به مقدار وزن یک یا دو جو.۳. [قدیمی] ششیک عشر دینار.۴. [قدیمی] ششیک دانگ.〈حبهٴ دل: [قدیمی] = سویدا: ◻︎ بدان خردی که آمد حبهٴ دل / خداوند دوعالم راست منزل (شبستری: ۸۹).
-
واژههای همآوا
-
هبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هبَة، جمع: هبات] ‹هبت› hebe دادن چیزی به کسی بدون عوض؛ بخشش.
-
جستوجو در متن
-
حبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَبَّة] [قدیمی] habbāt = حبه
-
نانکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nānkeš بنه؛ بار درخت بنه؛ بطم؛ حبةالخضرا.
-
اولنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اولج، لنج› [قدیمی] 'ulenj ۱. خوشۀ انگور که حبههای آن را کنده باشند.۲. (زیستشناسی) عنبالثعلب؛ سکنگور.
-
یاقوتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به یاقوت) [معرب. فارسی] yāquti ۱. به رنگ یاقوت؛ سرخ.۲. از جنس یاقوت.۳. (اسم) (زیستشناسی) نوعی انگور سرخرنگ با حبههای ریز و گرد.
-
بادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātrang] bādrang ۱. ‹بادارنگ، واترنگ، وارنگ، بادرنج› (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. [قدیمی] گاهواره: ◻︎ ای حبهدزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زنبهم...
-
دانگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāng] dāng ۱. قسمتی از چیزی؛ بخش؛ بهره؛ حصه.۲. یکششم چیزی بهویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین.۳. یکششم دِرهم: ◻︎ دست دراز از پی یک حبه سیم / بِه که ببُرند به دانگی و نیم (سعدی: ۱۱۹).۴. سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دست...
-
دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dānak] ‹دان› dāne ۱. هستۀ میان برخی از میوهها.۲. (کشاورزی) تخم گیاه؛ بذر.۳. (زیستشناسی) تخم میوه.۴. هریک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آنها؛ حبه: ◻︎ پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را ...