کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حبشه، کشوری در شرق افریقا) [عربی: حبشیّ] habaši ۱. از مردم حبشه.۲. [قدیمی، مجاز] سیاهپوست.۳. [قدیمی، مجاز] سیاهرنگ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حبشیچهره، حبشیزلف.
-
جستوجو در متن
-
دیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیمه، دیمر› [قدیمی] dim روی؛ رخسار؛چهره: ◻︎ عنبرین خطی و بیجادهلب و نرگسچشم / حبشیموی و حجازیسخن و رومیدیم (فرخی: ۲۴۶).
-
سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: siyāh] ‹سیه، سیا› siyāh ۱. رنگی مانند رنگ زغال.۲. (صفت) هر چیزی که به رنگ زغال باشد.۳. (صفت) کسی که پوست بدنش سیاه باشد؛ حبشی؛ زنگی.۴. (صفت) تیره؛ تاریک.۵. (صفت) [مجاز] کمارزش؛ پست.۶. (صفت) [مجاز] آلوده به گناه.۷. (صفت) [عامیانه، مجاز]...