کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāmel ۱. حملکننده؛ باربردارنده.۲. کسیکه باری با خود یا بر پشت خود دارد.۳. (اسم) (موسیقی) پنج خط افقی و موازی در نت موسیقی.۴. [قدیمی] دارای میوه؛ میوهدار.〈حامل وحی: [قدیمی، مجاز] جبرئیل که از جانب خدایتعالی برای پیغمبر وحی میآو...
-
جستوجو در متن
-
حمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حملَة، جمعِ حامل] [قدیمی] hamale = حامل
-
بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bordār ۱. برنده؛ حامل.۲. (ریاضی) خط شعاع؛ خط حامل در فیزیک و مکانیک؛ وکتور.
-
پیغام دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] peyqāmdār کسی که پیامی با خود دارد؛ حامل پیغام؛ دارندۀ پیغام.
-
حامله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حاملَة] hāmele ۱. (زیستشناسی) باردار؛ آبستن.۲. = حامل
-
سلاح دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (نظامی) [قدیمی] selāhdār کسی که سلاح با خود دارد؛ دارندۀ سلاح؛ حامل سلاح؛ سلاحی.
-
برشاوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹برساوس، برشاویش، برساوش، فرساوس› (نجوم) [قدیمی] baršāvoš از صورتهای فلکی شمالی که بهصورت مردی ایستاده که سری بریده در دست دارد تصویر شده؛ حاملرٲسالغول.
-
نفت کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) naftkeš خودرو سنگین یا کشتی حامل مخزن بزرگ نفت یا بنزین.
-
کروموزوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chromosome] (زیستشناسی) ko(e)romozom اجزای رشتهمانند درون هستۀ سلولهای گیاهی و جانوری که تعدادشان در هر جانوری ثابت است و حامل ویژگیهای ارثی هستند.
-
حوامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حامل و حامِلَة] [قدیمی] havāmel ۱. برنده؛ حملکننده.۲. (نجوم) حامل فلکی میان هر یک از افلاک ششگانه.
-
علامت کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'alāmatkeš کشندۀ علامت؛ حامل علامت؛ علمدار؛ کسی که علم را برمیدارد و پیشاپیش دسته و جماعتی میبرد.
-
نطفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نطفة، جمع: نُطَف و نِطاف] notfe ۱. (زیستشناسی) سلولهای حامل ویژگیهای والد نر؛ اسپرم.۲. آب مرد یا زن.
-
کلید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] kelid ۱. وسیلهای فلزی برای باز کردن قفل.۲. وسیلهای برای وصل یا قطع کردن جریان برق.۳. [مجاز] هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند: کلید مشکلت اینجاست.۴. پاسخهای درست به پرسشهای چهارگزینهای و مانند آن.۵. (موسیقی) علامتی در ابتدای...
-
باردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bārdār ۱. (زیستشناسی) آبستن: ◻︎ اگر مار زاید زن باردار / به از آدمیزادۀ دیوسار (سعدی۱: ۶۸).۲. میوهدار: درخت باردار.۳. حامل بار.