کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالت انزال در مقاربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب حالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (تصوف) sāhebhālat کسی که شوروشوق و عشق و هیجان دارد.
-
جستوجو در متن
-
جنابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَنابة] (فقه) je(a)nābat ۱. حالت انسان پس از مقاربت یا انزال منی که غسل بر او واجب میشود.۲. غسلی که برای از میان بردن این حالت انجام میشود.۳. [قدیمی] سو؛ جانب.
-
احتلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtelām جُنُب شدن در خواب؛ انزال منی در خواب.
-
استمنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استمناء] 'estemnā خارج کردن منی از آلت تناسلی خود بدون مقاربت؛ جلق. Δ این عمل در شرع اسلام حرام است.
-
کاپوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: capote] kāput ۱. روکش فلزی متحرک بر روی موتور و در جلو اتومبیل.۲. (پزشکی) پوشش پلاستیکی نازک که در موقع مقاربت جنسی برای جلوگیری از بارداری یا انتقال بیماریهای عفونی روی آلت تناسلی مرد کشیده میشود.
-
سوزاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوزنک› (پزشکی) suzāk بیماری میکروبی واگیردار که از طریق مقاربت سرایت میکند و باعث ایجاد چرک و سوزش در مجرای ادرار میشود که مدت سه تا چهار هفته ادامه مییابد و اگر معالجه نشود میتواند عوارض جانبی دیگری در دستگاه اداری و تناسلی تولید کند.
-
آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمیختن) ‹آمیغ› 'āmiz ۱. = آمیختن۲. آمیخته با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خشمآمیز، عبیرآمیز، مردمآمیز، مشکآمیز، ◻︎ دلم رمیدۀ لولیوشیست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز (حافظ: ۵۳۶).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ ج...
-
تلقیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talqih ۱. (پزشکی) داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیفشدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف بهمنظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض، مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن؛ مای...
-
جفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) joft ۱. واحد شمارش برخی چیزهایی که بهصورت دوتایی کاربرد دارد: یک جفت جوراب.۲. دو عدد از چیزی یا کسی.۳. (صفت) [مقابلِ طاق] زوج.۴. زن یا شوهر؛ همسر.۵. دو حیوان نروماده که با یکدیگر جفتگیری میکنند.۶. (صفت) [عامیانه، مجاز] دو چیز برابر و مانند ه...