کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاه مات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهمات› (ورزش) šāhmāt حالتی که مهرۀ شاه مات شود.
-
صیرورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صَیرورة] (فلسفه) seyrurat از حالتی به حالت دیگر درآمدن.
-
تصنع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasanno' ۱. خودآرایی کردن.۲. خود را بهحالتی متکلفانه وانمود کردن؛ ظاهرسازی کردن.
-
دوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] da(o)vār سرگیجه؛ حالتی که شخص تصور میکند تمام چیزها دور او میچرخد.
-
پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پوسانیدن› pusāndan چیزی را در جایی گذاشتن یا به حالتی درآوردن که زودتر پوسیده شود؛ پوسیده گردانیدن.
-
چندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: čandišn] čendeš حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد.
-
کوررنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) kurrangi حالتی که به سبب اختلال در شبکیۀ چشم عارض میشود و شخص قادر به دیدن یک یا چند رنگ نیست.
-
لاجرعه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] lājor'e حالتی که مایعی یکباره نوشیده شود؛ نه به جرعه.〈 لاجرعه نوشیدن: به یکبار نوشیدن تمام مایعی که در ظرف باشد.
-
گوارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹گوارشت، گوارشن› (زیستشناسی) govāreš عملی که در داخل معده و رودهها صورت میگیرد و غذاهای خوردهشده به حالتی در میآید که قابل جذب باشد.
-
فراشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farāšā ۱. حالتی که پیش از بروز تب در انسان پیدا میشود؛ لرزه.۲. خمیازه.
-
عطاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] 'otāš بیماری تشنگی؛ حالتی که انسان هر چه آب میخورد باز احساس تشنگی میکند.
-
قابلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قابلیَّة] qābeliy[y]at ۱. شایستگی؛ سزاواری.۲. آمادگی برای قبول امری یا حالتی؛ استعداد.
-
مورمور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) murmur حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض میشود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن میکند.
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sargije حالتی که به انسان دست میدهد و تصور میکند همه چیز دور او میچرخد؛ دوار؛ سرگیچش.
-
مات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) māt ۱. سرگردان؛ حیران؛ مبهوت؛ سرگشته.۲. (اسم) (ورزش) در شطرنج، حالتی که در آن مهرۀ شاه گرفتار شود و راه گریز نداشته باشد.