کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حافظه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حافظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حافظَة] hāfeze قوهای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگهمیدارد؛ استعداد ذهن برای بهیاد آوردن مطالب و حوادث؛ قوۀ ذاکره؛ یاد.
-
جستوجو در متن
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورم› [قدیمی] barm حفظ؛ حافظه.
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیر› bar خاطر؛ یاد؛ حافظه.
-
فراموش کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فراموشگار، فرامشکار، فرامشگار و فرامشتکار› farāmuškār کسی که چیزی را زود فراموش میکند؛ کمحافظه.
-
پرحافظه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porhāfeze آنکه حافظۀ قوی دارد؛ کسی که مطالب بسیار به یاد دارد.
-
ویرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] virā یادگیرنده؛ باهوش؛ کسی که حافظۀ خوب دارد.
-
ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برم› [قدیمی] varm یاد؛ حافظه؛ به یاد نگهداشتن.
-
ازبر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹ازبرم، ازبیر› 'azbar از حفظ؛ از حافظه.〈 ازبر داشتن: (مصدر متعدی) چیزی را به یاد داشتن؛ مطلبی را در حافظه داشتن.〈 ازبر کردن: (مصدر متعدی) حفظ کردن و به خاطر سپردن.
-
کورذهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kurzehn ۱. کمهوش.۲. کمحافظه.
-
یاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yāde ۱. یاد؛ قوۀ حافظه.۲. رشوه.
-
کامپیوتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: computer] kāmpiyo(u)ter دستگاهی الکترونیکی دارای حافظهای با حجم زیاد برای ذخیرهسازی و پردازش سریع اطلاعات، انجام محاسبات، تنظیم، و کنترل ماشینآلات؛ رایانه.
-
آرام بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ārāmbaxš دارویی که بدون اثر گذاشتن بر روی هوش و حافظۀ افراد باعث تغییر حالت عاطفی فرد و آرامش و تسکین درد او بشود؛ مُسکن؛ آرامدهنده؛ آرامشدهنده؛ آرامده.
-
فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) farāmuši ۱. ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته؛ نسیان.۲. از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربههای مغزی، هیستری، و بعد از الکتروشوک دیده میشود.
-
هوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hōš] huš ۱. (روانشناسی) توانایی ذهنی برای انجام هرنوع فعالیت منطقی.۲. [عامیانه] حافظه.۳. [قدیمی] عقل؛ خرد؛ فهم؛ شعور.۴. (صفت) [قدیمی، عامیانه] هوشیار.۵. [قدیمی] جان؛ روان.۶. [قدیمی] جوهر و اصل هر چیز.