کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāsel ۱. نتیجه.۲. محصول کشاورزی.۳. بهدستآمده.۴. (قید) خلاصه؛ القصه.〈حاصل جمع: (ریاضی) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست میآید.〈حاصل شدن (گشتن): (مصدر لازم) بهدست آمدن.〈حاصلضرب: (ریاضی) عدد یا نتیجهای که از عمل...
-
واژههای مشابه
-
حاصل الکلام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] hāselolkalām خلاصۀ کلام.
-
جستوجو در متن
-
حاصله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حاصلَة] hāsele = حاصل
-
محصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohassal ۱. حاصلشده؛ گردآوردهشده.۲. حاصل؛ نتیجه.۳. (اسم) خلاصه.
-
محصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mahsul ۱. [مجاز] حاصل؛ نتیجه.۲. (کشاورزی) حاصل زراعت.۳. فرآورده
-
باردهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bārdehi میوه دادن؛ حاصل دادن.
-
فراآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farā'āvardan حاصل کردن؛ ساختن.
-
منتج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] montaj حاصلشده؛ نتیجهشده.
-
استات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acétate] (شیمی) 'asetāt نمکی که از اسیداستیک حاصل میشود.
-
اکتساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ektesāb کسب کردن؛ حاصل کردن؛ فراهم آوردن.
-
خاک اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']arre ریزههای چوب حاصل از اره کردن چوب.
-
غله بوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qallebum ملک یا مزرعهای که بیشتر حاصل آن غله باشد.
-
پلیمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: polymère] (شیمی) polimer فرآوردۀ حاصل از پلیمریزاسیون.