کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاشية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حاشیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاشیَة، جمع: حَواشی] hāšiye ۱. لبه و کنارۀ چیزی.۲. توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی.۳. نقشونگار و زینتی که بهصورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته میشود.۴. [مجاز] موضوع غیر اصلی و فرعی.۵. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه.۶...
-
حاشیه بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hāšiyebandi ۱. حاشیه درست کردن برای چیزی.۲. گلکاری کردن اطراف باغچه.
-
حاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hāšiyedār دارای حاشیه؛ آنچه حاشیه داشته باشد؛ کنارهدار.
-
حاشیه دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hāšiyeduzi دوختن حاشیه بر جامه، پارچه، و مانند آن.
-
حاشیه نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] hāšiyenešin ۱. کنارهنشین.۲. کسی که کنار مجلس مینشیند.
-
حاشیه نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hāšiyenevis کسی که بر کتابی حاشیه مینویسد.
-
جستوجو در متن
-
محشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohašši ۱. آنکه چیزی را حاشیه بدهد و با حاشیه بیاراید؛ حاشیهزننده.۲. کسی که بر کتابی حاشیه بنویسد؛ حاشیهنویس.
-
تحشیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تحشیَة] [قدیمی] tahšiye ۱. حاشیه زدن.۲. حاشیه دوختن به جامه.۳. حاشیه نوشتن بر کتاب؛ حاشیهنویسی.
-
محشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محشّیٰ] ‹محشا› [قدیمی] mohaššā ۱. حاشیه نوشتهشده.۲. کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده.
-
حواشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاشیَة] havāši = حاشیه
-
تعلیقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تعلیقَة، جمع: تَعالیق] [قدیمی] ta'liqe شرحی که در حاشیۀ کتاب یا نامه نوشته شود؛ آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند.
-
هامش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hāmeš حاشیۀ کتاب.
-
چهارقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارقب› [قدیمی] ča(ā)hārqab نوعی جامه با حاشیۀ زردوزی که پادشاهان ایران و توران بر تن میکردند.
-
قرنیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] qarniz پیشآمدگی باریک بالای در و پنجره شبیه حاشیه یا سایبان که از آجر یا سیمان میسازند.