کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حارّ، مقابلِ بارد] [قدیمی] hār[r] گرم؛ سوزان.
-
واژههای همآوا
-
هار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hār ۱. (پزشکی) مبتلا به مرض هاری: سگ هار.۲. [عامیانه، مجاز] بسیارعصبانی.
-
هار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hār ۱. رشتۀ مروارید؛ گردنبند مروارید.۲. گردن: ◻︎ گزید از سواران برون از هزار / بر آن بادپایان آهختههار (فردوسی: لغتنامه: هار).۳. مهرههای گردن.
-
هار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hār سرگین؛ مدفوع.