کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاذق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاذق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: حُذّاق] hāzeq زیرک و دانا در کاری؛ ماهر؛ استاد.
-
جستوجو در متن
-
تحذق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahazzoq ۱. حاذق شدن.۲. خود را حاذق وانمود کردن.
-
حذاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاذِق] [قدیمی] hozzāq = حاذق
-
ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] māher استاد؛ زبردست؛ حاذق؛ کارآزموده.
-
نحریر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نحاریر] [قدیمی] nehrir ۱. حاذق؛ ماهر.۲. دانشمند؛ زیرک؛ خردمند.
-
دربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دربة] [قدیمی] dorbat ۱. عاقل بودن.۲. حاذق بودن در کار و صنعت.۳. خوگر شدن و حریص گشتن به چیزی.
-
معید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'id ۱. حاذق؛ باتجربه در امور.۲. کسی که کاری را تکرار کند.۳. آنکه درس را برای شاگردان تکرار کند.
-
زبردست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ زیردست] [مجاز] ze(a)bardast ۱. مسلط؛ ماهر؛ حاذق؛ استاد.۲. [قدیمی] توانا؛ زورمند؛ صاحب قوت و قدرت: ◻︎ ای زبردست زیردستآزار / گرم تا کی بماند این بازار (سعدی: ۶۷).۳. [قدیمی] جَلد و چابک.۴. (اسم) [قدیمی] صدر مجلس؛ طرف بالای مجلس؛ بالادست...