کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی: حاجّیّ] hāji = حاج: ◻︎ حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو: ۳۰۰).
-
واژههای مشابه
-
حاجی فیروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] hājifiruz مردی که در ایام نوروز با چهرۀ سیاهکرده، لباس قرمز، و دایره در کوچه و خیابان میگردد و مردم را میخنداند و از آنها پول میگیرد.
-
حاجی لک لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. اکدی] ‹حاجیلقلق› hājilaklak ۱. (زیستشناسی) [عامیانه] لکلک. Δ زیرا مدتی از سال را که لکلک کوچ میکند گمان میکنند به مکه رفته است.۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریکاندام.
-
جستوجو در متن
-
حاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: حاجّ، جمع: حُجّاج] hāj کسی که مراسم حج را بهجا آورده؛ حاجی.
-
آتش افروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشافروزنه، آتشافروزه، آتشافروزینه، آتشفروز، آتشفروزنه، فروزینه، آذرافروز، آذرافزا، آتشانگیز› 'ātaš[']afruz ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتشگیره.۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آنکه آتش روشن کند.۳. (صفت) [مجاز] فتنهانگیز.۴. ...