کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاجة، جمع: حاجات و حَوائِج] hājat ۱. نیازمندی؛ نیاز.۲. آرزو؛ امید.
-
واژههای مشابه
-
حاجت روا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hājatravā ۱. رواکنندۀ حاجت.۲. آنکه حاجتش برآورده شده باشد؛ کامروا: ◻︎ بسی بر بساط بزرگان نشستم / که یک نفس حاجتروایی ندیدم (سیف اسفرنگ: لغتنامه: حاجتروا).
-
حاجت روایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hājatravāy(')i ۱. روا کردن حاجت.۲. روا شدن حاجت؛ برآورده شدن حاجت کسی.
-
جستوجو در متن
-
انجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enjāh ۱. برآوردن حاجت.۲. برآمدن حاجت؛ روا شدن حاجت.۳. پیروزمند شدن.
-
دربایست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دروایست› [قدیمی] darbāyest ۱. ضروری؛ مورد حاجت.۲. (اسم) حاجت.
-
حوایج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حوائج، جمعِ حاجَة] havāyej = حاجت
-
حاجات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حاجَة] hājāt = حاجت
-
مآرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مٲرب] [قدیمی] ma'āreb نیازها؛ حاجتها.
-
وطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوطار] [قدیمی] vatar حاجت؛ نیاز.
-
استنجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estenjāh درخواست برآورده شدن حاجت کردن.
-
ارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آراب] [قدیمی] 'arab حاجت؛ مقصود؛ آراب.
-
بایستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bāyestegi ضرورت؛ ضروری و لازم و مورد حاجت بودن.
-
تنجیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanjiz روا کردن؛ برآوردن حاجت.