کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِنَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jen دل.
-
جن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنّ] jen[n] ۱. در اسلام، هریک از موجودات غیرمرئیِ دارای قدرت فوق طبیعی و دارای عقل و فهم که رفتارهایی همانند انسان دارند و میتوانند خود را به شکلهای گوناگون دربیاورند.۲. هفتادودومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۸ آیه.〈 جنواِنس:۱....
-
جن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] jengir کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن به مبتلایان امراض روحی است و مدعی است با جنها رابطه دارد و قادر به تسخیر جن میباشد.
-
جن گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] jengiri شغل و عمل جنگیر.
-
واژههای همآوا
-
جن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jen دل.
-
جن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنّ] jen[n] ۱. در اسلام، هریک از موجودات غیرمرئیِ دارای قدرت فوق طبیعی و دارای عقل و فهم که رفتارهایی همانند انسان دارند و میتوانند خود را به شکلهای گوناگون دربیاورند.۲. هفتادودومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۸ آیه.〈 جنواِنس:۱....
-
جستوجو در متن
-
اجنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی] 'ajenne = جنّ
-
جان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جانّ] [قدیمی] jān جن.
-
جنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جن) [عربی. فارسی] jenni ۱. جنزده.۲. [مجاز] خشمگین.۳. (اسم) [قدیمی] جن.
-
ثقلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ثقلَین، تثنیۀ ثَقَل] ‹ثقلان› saqaleyn جنوانس؛ آدمی و پری.
-
پری افسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پریافسای› [قدیمی، عامیانه] pari'(y)afsā کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند؛ پریسای؛ پریخوان؛ پریبند؛ افسونگر؛ جنگیر.
-
پری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parik، جمع: پریان] [عامیانه] pari ۱. موجود افسانهای و اساطیری نظیر جن بهصورت زنی بسیارزیبا که مانند فرشته بال دارد و پرواز میکند و در زیبایی نقیض دیو است.۲. [مجاز] زن زیبا.۳. [قدیمی] جن.
-
پری دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی، عامیانه] paridār ۱. کسی که جن داشته باشد؛ جنزده؛ دیوانه؛ مجنون.۲. دختری که پریافسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد: ◻︎ چون پریداران درخت گل همیلرزد به باد / چون پریبندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران: ۸۳).